در یکی از وب نوشتهها درباره هجیج قصهای هست که میگوید 500 سالها پیش در هجیج، آسمان خسیس شد و خشکسالی بیداد کرد. اهالی روستا سراغ مردی متدین که نسبش به امام موسی کاظم(ع) میرسید، رفتند تا برای باریدن باران دعا کند، مرد دعا کرد و چشمهای پرآب دل خاک را شکافت و مرد از همان وقت صاحب احترامی ویژه میان مردم شد و حتی پس از مرگش بقعهای به یادش ساختند به نام: « بقعه سیدعبدالله» یا « بقعه کوسه هجیج.»
کسی نمیداند این ماجرا درباره روستای هجیج و بقعه سیدعبدالله در کنار رودخانه سیروان، راست است یا فقط قصهای ساده است برای سنگین شدن پلکهای بچههای هجیجی، وقت خواب. مهم این است که اهالی هجیج، اهل تسنن هستند، اما به امامزادهشان احترام میگذارند و این بقعه از 5 قرن پیش تاکنون سرپا بوده است و زیارتگاه دوستدارانش.
چند کار واجب هست که به محض رسیدن به هجیج باید انجام دهید، اولا دستکم یک جفت گیوه مرغوب بخرید چون پیشه بیشتر هجیجیها، دوختن همین گیوههای فوقالعاده است، ثانیا به چراگاههای خوش منظره «پیاز دول میشا» و «گاول» و آبشار بل در نزدیکی روستا که آبمعدنی شفابخش دارد سری بزنید و ثالثا اگر فرصت کردید از یکی از قدیمیهای ده بپرسید چرا هجیجیها قابهای در و پنجره همه خانههای روستا را آبی آسمانی میکنند